از ماست که برماست   2011-09-21 22:25:03

پسرک فقط 17 سال داشت و قاتل بود و حکم قصاص داشت و به برکت جمهوری اسلامی و قوانین پرمهر اسلام باید اشک‌ریزان و مادرگویان در مقابل 15هزار جفت چشم مشتاق که از خواب صبح‌گاهی‌شان زده‌اند تا جان‌کندنش را ببینند آخرین لحظاتش را بگذراند. 17 ساله‌ای که در همین اجتماع بیمار متولدشده رشدکرده و تربیت شده‌است. شاید روزی پدرش هم او را به تماشای دارزدن انسانی برده بود، شاید به او گفته بودند چاقویی به همراه داشته‌باشد تا در این جنگل اسلامی بتواند ازخود دفاع کند، شاید جز خشونت شیوه‌ای نیاموخته بود تا با آن حق خود را بستاندو شایدهایی از این دست. عده‌ای با مجازات اعدام موافقند ولی آیا قصاص نهایت وحشی‌گری نیست؟ آیا دادن حکم از طرف اولیای داغ‌دیده می‌تواند با انصاف همراه باشد؟ آیا محاکمه و حکم و اجرای آن به‌این سرعت به‌جز جنایت نام دیگری دارد؟ ادعای تمدن دوهزار ساله داریم و جمهوری اسلامی را مقصر عقب ماندگی‌مان می‌دانیم ولی با نگاهی به افکار و اعتقادات ملتی که در سطح پانزده‌هزار نفری برای تماشای اعدام نوجوانی می‌روند وبا خود تخمه و پتو نیز می برند، باید به این درک برسیم که این ماییم ونه دین‌مان که مجال ظلم به نام دین و قانون وحکومت می‌دهیم. آری ماییم و ازماست که برماست.


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات